خاطرات ازدواج

ساخت وبلاگ
دلم میخاست سرم روی بازوهات گرم باشه.. دلم میخاست جواب همه ی ناز کردن هام این باشه که .."من پشتتم . خیالت از چی ناراحته؟" اما تو با قیافه ای عاقل به خود گرفته میگی...ان شالله ...تا چی پیش بیاد و این تنفر آورترین حالت برای منه... وقتی که بعد چی پیش بیاد چیزی پیش میاد که حاصل بی برنامگی ماست... و بعد میگی..پیش اومد دیگه.... ------------------------- دلم میخاست مرد من باشی.. در برابر تمام اتفاقات دنیا کنار و پشت من باشی.. خیال من رو راحت کنی...که هستی. کنارم هستی خیالم رو راحت کنی که مرده منی.. آره ...یک تنه.... یک طرفه یک طرفه من از تو انتظار دارم که مرد من باشی..... برای من تلاش کنی... و با بازوهای پر توانت من رو سپر باشی. خاطرات ازدواج...
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 236 تاريخ : پنجشنبه 28 بهمن 1395 ساعت: 10:43

بعضی از میوه ها تلخ آفریده شده اند برای اینکه کسی به درونشان نفوذ نکند برای اینکه کمتر در معرض تعرض باشند.. برای اینکه خیالشان راحت تر باشد برای اینکه سفت تر باشند و باد جابه جاشان نکند.... برای اینکه بشود رویشان حساب کرد! برای اینکه درمان کنند... برای اینکه تکیه گاه باشند و درمان... برای اینکه روی پای خودشان بایستند... میوه های تلخ کمتر می خندندوهر اتفاقی خوشحالشان نمیکند.. مدام نگران واقعیات هستند..... و بسیار دلسوز اطرافیان خویش.... نه ظلم را می پذیرند و نه مظلوم آنها برای خودشان قاعده خود را دارند. نه مثل میوه های شیرین می مانند که ظاهرشان جذاب و دلربا باشد و رهگذران را بفریبد... و نه زبانی چرب و نرم دارند .. میوه های تلخ به این زودی هم چیده نمیشوند! و نه مثل خیار... سرد و خونسرد...که معاشرتشان نه سود باشد و نه ضرر... بعضی ها خیلی تلخند...   من یک میوه تلخم. ---------- تظاهرشان به شیرینی هم فایده ای ندارد ذاتشان تلخ است.....تلخ تلخند...و برای آنکه بفهمد درونی پر از درمان دارند... خاطرات ازدواج...
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 242 تاريخ : پنجشنبه 28 بهمن 1395 ساعت: 10:43

بعضی موقه ها از حکمت زندگی هیچی نمیفهمی... کافیه وقتی غرق در مشکلات خودت هستی کمی نگاه به اطرافت بندازی... اونوقت دوست داری با شادی در مشکلاتت غوطه بزنی ! و عامل ایجاد اون ها رو بوسه بارون کنی !  مثل همین امشب ک با خواهر داشتم از مشکلات میگفتم وقتی یک چیزی رو تعریف کرد کلا مشکلم بنظرم قوت اومد  یا این فوتای ناگهانی مرگای یهویی سیل و زلزله و آتیش سوزی و تصادف و.... چیزایی که بودنت رو تضمین نمیکنند.. و از یک طرف مجبوری به پیشرفت کردن  و از طرف دیگه هیچ تضمینی نیست.... حسابی سردرگم میشی.... بین چیزهایی که نداشتی و حالا داری و چیزهایی که حالا داری و معلوم نیست تا کی خواهی داشت... خاطرات ازدواج...
ما را در سایت خاطرات ازدواج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tapiroozi8 بازدید : 232 تاريخ : پنجشنبه 28 بهمن 1395 ساعت: 10:43